تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق
به غیر از زهر شیرینت ندانم
وگر �هر لحظه � رنگی تازه گیری
به غیر از زهر شیرینت نخوانم
تو زهری زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی که شور هستی از توست
به آسانی مرا از من ربودی
درون کوزه غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانی ام سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی
بسی گفتند : دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است . . .اما نوشداروست
چه غم دارم که این زهر تب آلود
تنم را در جدایی میگدازد
از آن شادم که در هنگامه درد
غمی شیرین دلم را می نوازد
اگر مرگم به نامردی نگیرد
مرا مهر تو در دل جاودانیست
وگر عمرم به نا کامی سر آید
کاش حالا برگردی نه آن هنگام که برای هردومان دیر است
کاش می توانستم گامی بردارم ... :-(
37611 بازدید
2 بازدید امروز
4 بازدید دیروز
87 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian