×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

حرف های من

کاش حالا برگردی نه آن هنگام که برای هردومان دیر است

دور از نشاط هستی و غوغای زندگی
 
دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود
 
آمد ، سکوت سرد و گرانبار را شکست
 
آمد، صفای خلوت اندوه را ربود
 
آمد، به این امید که در گور سرد دل
 
شاید ز عشق رفته بیابد نشانه ای
 
او بود و آن نگاه پر از شور و اشتیاق
 
من بودم و سکوت غم جاودانه ای
 
آمد، مگر که باز در این ظلمت ملال
 
 
روشن کند به نور محبت چراغ من
 
باشد که من دوباره بگیرم سراغ شعر
 
زان بیشتر که مرگ بگیرد سراغ من
 
گفتم مگر صفای نخستین نگاه را
 
در دیدگان غم زده اش جستجو کنم
 
وین نیمه جان سوخته از اشتیاق را
 
خاکستر از حرارت آغوش او کنم
 
چشمان من به دیده ی او خیره مانده بود
 
رخشید یاد عشق کهن در نگاه ما
 
آهی از آن صفای خدایی زبان دل
 
اشکی از آن نگاه نخستین ، گواه ما
 
ناگاه عشق مرده سر از سینه برکشید
 
آویخت همچو طفل یتیمی به دامنم
 
آنگاه سر به دامن آن سنگدل گذاشت
 
آهی کشید از سر حسرت که :این منم
 
 
باز آن لهیب شوق و همان شور و التهاب
 
باز آن سرود مهر و محبت ولی چه سود
 
ما هر کدام رفته به دنبال سرنوشت
 
من دیگر آن نبودم و او دیگر "او" نبود
 
در ضمن دوستان اغلب شعر هایی که می گذارم از مرحوم استاد فریدون مشیری هستش
پنجشنبه 31 شهریور 1390 - 2:27:50 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://www.gegli.com

ارسال پيام

دوشنبه 17 بهمن 1390   8:34:02 PM

تفاهم به معنای درک کردن نیست ، بلکه به معنای توانایی تحمل تفاوتهاست .

http://tanha1369.gegli.com

ارسال پيام

جمعه 13 آبان 1390   10:58:20 AM

زیبا بود خیلی زیبا

http://sourena.gegli.com

ارسال پيام

یکشنبه 3 مهر 1390   9:14:47 AM

فریدون مشیری  رو خیلی دوس دارم.ممنون زیبای عزیز

http://bebeka.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 31 شهریور 1390   4:27:05 PM

سلام شعر که انتخاب کردی جالب بود .رسیدن بخیر . چند وقتی نبودید . اگر دوست دارید در گروه وبلاگ نویسان عضو شوید وارد پروفایل من شوید و روی گروه وبلاگ در وبلاگ کلید کنید تا وارد گروه و عضو شوید همه اعضا خوشحال خواهند شد