خدایا از تو ممنونم
سلام خدای مهربانم خوبی ؟!؟ ناله های مرا که به دل نگرفتی ؟ دله دریایی ات که از من نگرفت ؟ آخ فراموش کرده بودم چقدر دوستم داری ، گاهی فراموشم می شود و شاکی می شوم دست خودم که نیست انسانم و دل کوچکی دارم ، غم های کوچک زود پرش می کنند خودت که خوب می دانی مگه نه ؟ میدانی چقدر احساس خوشبختی می کنم هر گاه یاد این می افتم که کسی چون تو مرا دوست دارد کسی همیشه با من است و در قلب کوچکم ، کسی که اگر تا ابد از دست او ناله کنم باز هم به روی من لبخند میزند ، کسی که اگر تا ابد برایش ناز کنم باز هم چون اولین بار نازم را خریدار است ، راستی خدا !مرا که بخشیدی ؟ نمیدانم چرا وقتی به من می خندی دلم چون آبی روان فرو میریزد ، مهربان همیشگی من از تو ممنونم نه فقط چون همیشه با منی ، نه فقط چون همیشه صدایم را میشنوی و لبخند آرامی برایم پرواز می دهی ، نه ... من به خاطر تمام مهربانیت از تو ممنونم به خاطر فرشته هایی که کنار من گذاشتی تا هر گاه دلم را غم های کوچک پوشاند آنها دل و روحم را با عشق خود شستشو دهند می دانی که کدام فرشته را می گویم ؟ همان فرشته ی لطیفی که همیشه دست نوازشش بالای سرم است را می گویم دیگر ، مادر ، همان که لبخند هایش تا عمق جانم را می لرزاند ، همان که اگر به من اخمی کند دنیا دور سرم می چرخد ، خودت که اینها را می دانی چرا می گذاری گاه گاهی او را برنجانم ؟ خودت که میدانی رنجش من او را می رنجاند چرا میگذاری فرشته من برنجد ؟ امروز که به من لبخند زد دلم آرام گرفت به خودم قول دادم که دگر با غمم او را نرنجانم ، اما یادم رفته بود که غم همیشه با من است ، یادم رفته بود .... حیف چندی دلم دوباره ناآرام شد ، می دانی چرا ؟ چون یادم رفته بود تو هنوز دوستم داری ، چون یادم رفته بود هر کاری می کنی تا بر چهره ام لبخند شادی بنشانی ، من یادم رفته بود اینها را اما تو که هیچگاه فراموشم نمی کنی ، فرشته دیگرت را فرستادی تا آرامم کند ، او را فرستادی تا به من امید زندگی و دیدن فرداها را بدهد ، خدا یا می دانی چند سال بود امید ی به زندگی نداشتم و منتظر پایان بودم ؟!؟ ... خدایا تو چقدر خوبی ، نمی دانم چرا گاهی عشقت را از خاطر می برم ، نمی دانم چرا گاهی یادم می رود تو همیشه مراقبم هستی و لبخندم تو را شاد می کند ، دوست مهربانم برای همه چیز ممنون توام تا ابد
یکشنبه 13 شهریور 1390 - 11:16:44 PM